۱۳۹۳ خرداد ۱, پنجشنبه

مصاحبهء سارا زواره ای با حمیدرضا شعبانی٬ موسیقی دان و خوانندهء اُپرا از شهربولزانو- ایتالیا










آن زمان که کودک بودم آدمها دغدغه های زندگیشان از جنسی دیگر بود.زمان جنگ بود و کسی به دنبال کشف استعداد موسیقی و یا غیره در یک کودک نبود .هرچند مادرم هرگز مخالفتی با فراگیری موسیقی نداشت ولیکن فضای بسته ای بود.





 در خانواده ای مذهبی اما روشنفکر بزرگ شده ام و بیشتر از هرچیز تاکید خانواده بر حفظ احترام افراد بوده است. دایی ام صدای خوبی داشت و من در کنار او خوب گوش دادن موسیقی را فراگرفتم و چون او بیشتر از سایرین در دوران کودکی مشوقم بود ٬آنچه گوش می دادم بیشتر موسیقی سنتی ایران و خصوصا آثار استاد شجریان بوده است. گاه همراه با پسر دایی هایم که یکی سنتور و دیگری تمبک می نواخت بزم های خانوادگی داشتیم و من بدون آنکه هنوز دستگاه های موسیقی ایران را بشناسم اشعار حافظ را بداهه خوانی می کردم. 

اما  تاثیر گذارترین فردِ دوران کودکی و نوجوانی ام خصوصا در زمینهء موسیقی خاله ام اعظم کیان مهر بود که همیشه به تواناییِ هنریِ من اعتقاد و باور داشت و در آن زمان که من غرق موسیقی سنتی بودم و هیچ از اُپرا نمی دانستم ٬مرا به خواندن اپرا تشویق می کرد. وی هنرمندبود و گاه پیش می آمد که ساعت ها  آکاردئون می نواخت و با هم آواز می خواندیم.

 خیلی کوچک بودم که پدرم از دنیا رفت و از همان روز خاکسپاری فهمیدم که باید مردی محکم باشم و روی پای خودم بایستم. امروز وقتی به گذشته و آنچه در زندگی ام رخ داده و تمام مسیری که پیموده ام نگاه می کنم ٬ می بینم که تمام آنچه رخ داده سبب شده که من امروز این فرد و در این نقطه از زندگی باشم.

آنچه می خوانید مصاحبه ام است با حمیدرضا شعبانی٬ موسیقی دان و خوانندهء اُپرا از شهربولزانو ِ- ایتالیا





به گمانم پانزده ساله بودم که برای نخستین بار صدای پاواروتی را در یک نوار ویدئو شنیدم و با آنکه زبانش را نمی دانستم شیفتهء احساس و هیجانی شدم که در صدایش بود. آن زمان منابع چندانی در دسترس نبود و مثل امروز نبود که بتوانی هر اثری را که می خواهی از طریق اینترنت بدست بیاوری ٬با این حال گاها از طریق خاله ام که مادرجون خطابش می کردم آثار کلاسیک به صورت نوار کاست به دستم می رسید و اینگونه تا حدی با این موسیقی آشنایی داشتم. 



هجده سالگی علی رقم پذیرش در رشتهء مدیریت بازرگانی ٬راه سربازی را پیش گرفتم تا بتوانم زودتر وارد بازار کسب و کار شوم.بعد از خدمت سربازی نیزدو سالی در رشتهء حسابداری مشغول به تحصیل شدم و بنا به خواست مادرم که خودنیز کارمند بانک بود٬ به استخدام بانک در آمدم.

 رویای موسیقی همیشه در سرم بود و نمی توانستم خواسته ام را نادیده بگیرم. آرزویم بود که بتوانم پیانو بنوازم ولیکن تا آن زمان نخواسته بودم که هزینه ای را بر شانه های مادرم که خوانوادهء پنج نفرهء مان را به تنهایی حمایت می کرد٬تحمیل کنم. این بود که با استخدام در بانک و آغاز کاربا اولین پس انداز برای خود پیانویی تهیه کردم. آن زمان برای فراگیری تکنیک های آوازپاپ با مهرداد کاظمی کار می کردم٬ که امروز بعد از شناخت دنیای بزرگ تر موسیقی و روابط ٬ به نظرم یکی از صادق ترین افرادی بوده که افتخار شاگردی اش را داشته ام. هرچند پیش از آن چند جلسه ای را با آقای فیاضی آواز سنتی کار کرده بودم. 

از طریق مهرداد کاظمی با دکتر مهدی شمس نیکنام آشنا شدم تا درسهای تئوری موسیقی٬هارمونی٬سبک شناسی موسیقی و سلفژ را با او بیاموزم . نزدیک به سه سال شاگرد دکتر نیکنام بودم و همچنین نزد استادی به نام نیلوفر فلاحی درس پیانو می گرفتم تا آنکه با شهاب الدین و آربی قریبیان نوازندهء دودوک و ساکسفون آشناشدم و بعدها از طریق آنها به  هاسمیک کاراپتیان ٬خوانندهء اهل ارمنستان ٬ معرفی شدم. 

زمانی که به هاسمیک  معرفی شدم ٬خوانندهء کُر بودم ٬با این حال همیشه آرزویم بود که به عنوان سولیست روی استیج بروم.

خانم کاراپتیان ٬تنها کسی بود که خودش دانش آموختهء آکادمیک ِ آواز کلاسیک بود و روی استیج  اپرا اجرا کرده بود. از دید من که امروز به طور حرفه ای در کشوری که خاستگاه اپراست ٬ بر روی استیج های مختلفی اپرا اجرا می کنم٬ زمین تا آسمان تفاوت است بین کسی که صرفا تکنیک های خواندن آواز کلاسیک را می داند ٬با کسی که روی استیج هماهنگ با رهبر و ارکستر و با توجه به خواست کارگردان ٬با آن همه گریم و پوشش خاص اپرایی را برای مردم ٬اجرا می کند.

هاسمیک کاراپتیان تاثیر بسزایی بر سرگذشت آوازی من داشت و اعتماد وی به توانایی ِ من کمک کرد تا با اولین اجرای سولو در تالار رودکی باهمراهی پیانیست بسیار عزیزی به نام بهروز بختیاری ٬نقش خودم را به عنوان یک خواننده کلاسیک جدی تر بگیرم و مصمم تر از پیش تمرین و فعالیت داشته باشم. هاسمیک هر از گاهی اساتیدی را از کشورهای اروپایی به ایران دعوت می کرد تا تکنیک های  آوازی شاگردانش را که توان سفر به خارج از ایران برای فراگیری بیشتر نداشتند را با دانش روز دنیا پیش ببرد. و به این ترتیب بود که طی این مَسترکلاس ها من با پروفسور ژاسمن که خواننده ای اهل فرانسه بود آشنا شدم و از جانب او تشویق شدم تا اگر اپرا دغدغهء جدی در زندگی ام است برای فراگیری بیشتر آن به خارج از ایران سفر کنم.


انگیزهء سفر به ایتالیا و تحصیل اپرا در کشوری که زداگاه اپراست در من قوی تر شد و شروع کردم به فراگیری زبان ایتالیایی. در این میان  از طریق هاسمیک  ٬هر از گاهی در سفارت خانهء برخی کشورها ٬گاها در کلیساها و انجمن های فرهنگی هنری سفارت خانه ها اجراهایی داشتم و به همراه وی و بصیر فقیه نصیری ( پیانیست) به تمرین می پرداختم تااینکه بعد از ایفای نقش  در فیلم شبانه روز به کارگردانی کیوان علی محمدی و امید بنکدار   برای تحصیل در کنسرواتواری در شهر بولزانو عازم ایتالیا شدم. برای پذیرفته شدن در کنسرواتوار مونته وردی٬ در امتحان ورودی شرکت کردم و با پذیرفته شدن تحصیل آوازم را پی گرفتم. بعدها از طریق یکی از همکلاسی هایم با پیانیستی آشنا شدم که مدتی نیز برای پاواروتی به عنوان همراه ساز نواخته بود . انریکو جلورا که آشنایی با وی در تمرینات اپرای L'occasione fa il ladro اثر رُسینی٬ سبب معرفی من به استاد ویتو برونتی شد.


استاد برونتی از اساتید برجستهء آواز کلاسیک در ایتالیاست که شاگردان بسیار موفقی را در سالیان تدریسش تربیت نموده. شاگردانی که امروز هر کدام برای خودشان اسم و رسمی دارند و در سراسر جهان در عرصهء اپرا فعال هستند.
شرکت در کلاسهای برونتی و رفته رفته شکل گرفتن رابطه ای دوستانه میان او با من ٬ دعوت هایش از من در شب نشینی هایی که اکثرا خوانندگان بسیار موفقی به آن ها دعوت می شدند سبب شد تا یک اینکه بتوانم  نحوه ء آواز خواندن چنین خوانندگانی را از فاصله ای بسیار نزدیک شاهد باشم و دیگر اینکه بتوانم روابط بسیار خوبی در دنیای اپرا ایجاد کنم.




تا اینکه در کنسرواتوار با استاد تئاتری به نام خانم سیچیلیانی و همسرش استاد مانفردینی آشنا شدم و توانستم با تشویق های او خودم را بر روی استیج بیش از گذشته باور کنم.




بعداز آن نیز با استادی به نام  استفانو انسلمی آشنا شدم که به گمانم آمدن وی در زندگی موسیقایی ام توانست بسیاری از نقاط سردرگم را بهم پیوند دهد و جایگاه دقیق و روشنم را در موسیقی آوازی به من معرفی کند. اینکه دقیقا بدانم صاحب چه صدایی هستم و چه رپرتوآرهایی را باید دنبال کنم. وی بعد از عمری سردرگمی دقیقا به من گفت که تو یک باسِ پروفوندو هستی.
از لحاظ تحصیلی در حال حاضر در مراحل پایانی دورهء کنسرواتوار هستم و با ارائهء تِز پایان تحصیلم که اختصاصاً در رابطه بااپرای ارنانی از جوزپّه وردی است ٬فارغ التحصیل خواهم شد و بعد از آن هم هدف اصلی ام اجرا و روی استیج بودن است.


در پایان از حمیدرضا می پرسم که فضای امروز موسیقی کلاسیک (غربی) ایران را چگونه  می بیند؟
فضایی که در ایران شاهدش هستم ٬امیدوارکننده است٬ چنانچه بچه ها در ایران اپرای جانس کیکی را روی صحنه بردند و شنیده ام که اپرای دیگری نیز بناست به زودی به روی صحنه برود.
حضور خوانندگان زن در این اپراها خود نیز تغییر بزرگی را در شرایط اجرا در ایران نشان می دهد. با این حساب می شود امیدوار بود که با شکل گیری و سازمان دهی تشکیلات مناسب ٬در آینده شاهد روی صحنه رفتن اجراهای خوبی باشیم.


آیا برنامهء خاصی برای آیندهء حرفه ای ات در ایران نیز داری؟ 

بدون شک خیلی مشتاق ام تا بتوانم آنچه  راکه در این سال ها آموخته ام با خود به ایران ببرم تا اگر می تواند کمکی برای آنهایی که مشتاق یادگیری هستند باشد دانسته هایم را با بچه های ایران تقسیم کنم.




مصاحبهء سارا زواره ای با حمیدرضا شعبانی٬ موسیقی دان و خوانندهء اپرا از شهربولزانو -ایتالیا

لینک فیس بوک حمیدرضا شعبانی

                                                            https://www.facebook.com/hamidreza.shabani.5

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۱, یکشنبه

مصاحبهء سارا زواره ای با ماهان میرعرب٬موسیقی دان٬ آهنگساز٬نوازنده و مدرس موسیقی ساکن اتریش








ده ساله است که خانواده اش برای زندگی به شهرستان بابل نقل مکان می کنندوبرای مدتی آنجا ساکن می شوند. با گذشت یکسال از زندگی در شهر جدیدمحل سکونت ٬او به نواختن پیانو مشغول می شود و بعد از مدتی به یادگیری گیتار رو می آورد. مادرش هرچند  پزشک  قابلیست ولی در نقاشی نیز دستی دارد و به این ترتیب او در خانواده ای آشنا با هنر دوران کودکی اش را سپری می کند. 
با بازگشت به تهران فراگیری ِ گیتار فلامنکو رادر کنار درسهای مدرسه ادامه می دهد تا آنکه در دوران دبیرستان در پی آشنایی با چند همکلاسی که علاقمند به موسیقی راک و پروگرسیو راک بوده اند علاقهء وی به یادگیری ِموسیقی چندبرابر می شود.
و به این ترتیب رفته رفته موسیقی جایی جدی در زندگی او باز می کند و به دغدغهء اصلی زندگی اش تبدیل می شود. تا آنجا که برای درک بیشتر و یافتن حقیقت خویش در موسیقی مهاجرت را برمی گزیند و عازم شهر ویَن می شود.

آنچه می خوانید مصاحبه ام با ماهان میر عرب ٬موسیقی دان٬ آهنگساز ٬نوازنده و مدرس گیتار ساکن شهر وین ِ اتریش می باشد.

با ورود به دوران دبیرستان از طریق دوستانم با استریو زند آشنا شدم.استریو زند نام فروشگاهی بود در تهران ِآن روزها  که در خیابان کریم خان واقع شده بود و بعد ها به یوسف آباد نقل مکان کرد. خاطرم می آید که نخستین باری را که یک نوار کاست جَز از استریو زند خریداری کردم ٬آلبومی بود به نام
 light as a feather از return to forever 
قطعات را گوش می کردم و بعد سعی می کردم با نواختن آنها را تقلید کنم و به این ترتیب با هر زحمتی بود نوازندگی ِ موسیقی جز را به طور خودآموز شروع کردم

بعدها با فروشگاه اسکندریان نیز آشنا شدم که صاحب اصلی اش فردی بود به نام آرام استفانیان .وی کمک بزرگی بود برای آشنایی من با آنچه به طور مقدماتی از جز یاد گرفتم .و  به مرور زمان توانستم آثاری از چارلی پارکِر٬ بیل اِوانس و باد پاوِل را از راه گوش دادن بنوازم. تا زمانی که در یک کارگاه موسیقی با موسیقی دانی ارمنی به نام واهاک هاراپتیان آشنا شدم و سبب شد تا در زمینهء تئوری و مقدمات موسیقی جز بسیار بیاموزم و در پایان دورهء آموزشی اش از من دعوت کرد تا او را در اجرایی که در کاخ نیاوران برگزار می شد با گیتار همراهی کنم و به این ترتیب من در اولین کنسرتم با او به روی صحنه رفتم.
درهمان دوران بود که با حمزه یگانه آشنا شدم و به دنبال این آشنایی ساعت های زیادی را باهم به گفتگو حول موسیقی جز و ترنسکرایب کردن برخی آثار می پرداختیم.
به دلیل رایج نبودن اینترنت ٬بیشتر منابع ما برای یادگیری سی دی هایی بودند که گاها به دستمان می رسید و یا از فروشگاه اسکندریان تهیه می کردیم.
همزمان با اینکه دانشجوی رشتهء معماری دانشکدهء هنر و معماری دانشگاه آزاد -تهران نیز بودم با پایان کارگاه موسیقی ِ واهاک هاراپتیان ٬گروه موسیقی را تشکیل دادم به نام آب رنگ ٬که ابتدا به همراه اعضای بند آثار جَز استانداردی را تمرین می کردیم و کمی بعدتر شروع کردم به نوشتن قطعات خودم و اجرایشان همراه با بندِ آب رنگ. در اصل آب رنگ برای من محکی بود تا آنچه را که تا آن زمان آموخته بودم در قالب قطعات ِ موسیقی ِ خودم پیاده کنم.



به موازات آب رنگ ٬گروه موسیقی ِ دیگری داشتیم با نام نایما ٬ که در اصل اعضای هر دو گروه یکی بود اما هماهنگی های قطعات در آب رنگ بر عهدهء من و در نایما برعهدهء حمزه یگانه بود. نخستین اجرایمان همراه با آب رنگ در فرهنگ سرای ارسباران و در زمان فستیوال موسیقی معاصر که آقای صابری برگزارکننده اش بود٬صورت پذیرفت بعد از آن در کاخ نیاوران اجرایی داشتیم و آخرین اجرای آب رنگ هم که پیش از رفتن من به اتریش بود ٬در فرهنگسرای ارسباران انجام گرفت. هرچند که گاهاً اجراهای کوچک و خصوصی نیز داشتیم.

به دنبال گفتگو حول اجراهای خصوصی ٬از ماهان در رابطه با موسیقی زیر زمینی می پرسم و آنچه وی به عنوان تفاوت های آن در موسیقی زیر زمینی ایران با موسیقی زیر زمینی خارج از ایران می تواند به آن اشاره داشته باشد.


- به نظر من موسیقی آندرگراند یک معنا دارد و آنچه ما در ایران به آن موسیقی زیر زمینی می گوییم تعریفی دیگر دارد.از نظر من موسیقی که قابل پخش نشده و هنوز به صورت یک محصول قابل عرضه در نیامده است و به عبارتی آن را در هیچ بازاری نمی شود یافت ٬موسیقی آندرگراند گفته می شودو می تواند الزاماً موسیقی نباشد که مورد مخالفت واقع شده است.و از طرفی کنسرت خصوصی هم با اجرای زیرزمینی تفاوت دارد.
در رابطه با تعریف موسیقی زیر زمینی حقیقتش را بخواهی آنقدر پیچیده است و آنقدر تعاریف عجیب و غریب در ذهنمان هست که نمی دانم کدامش را بگویم.عده ای می گویند موزیکی که مجوز نمی گیرد٬ باز از طرفی از دید من عده ای هم موسیقی دان های تفننی هستند نه حرفه ای که باز به آنها هم می شود گفت آندرگراند .ولی در کل برای من موسیقی که رسما وارد مارکت نشده باشد موسیقی آندرگراند است.

آیا  پیش از رفتن به اتریش در ایران آلبومی هم ضبط ٬ آماده یا منتشر کرده ای؟ 
بله ضبط کردیم ولی چون از کیفیت ضبطش راضی نبودم عرضه نکردیم
از کیفیت کار استودیو راضی نبودی؟
کیفیت استودیو٬اجرا٬و در کل راضی نبودم و شروع کار حرفه ای ام در موسیقی را بعد از خروجم از ایران و آمدنم به وین می دانم 




چه شد که اتریش را برای ادامهء راهت انتخاب کردی؟ 

خوب هم زبان آلمانی می دانستم و هم شرایط اقامتم در اتریش آسانتر بود و از طرفی دلم می خواست دنیای جدیدی را تجربه کنم٬ وارد رقابت بشوم و جایی باشم که عرصهء بزرگتری برای موزیک وجود دارد.

وقتی آمدم اتریش سر اجراهای مختلف می رفتم ٬با نوازنده های دیگر ساز می زدم و سعی می کردم موسیقی دان های بیشتری را بشناسم تا اینکه در یکی ازهمین اجراها با روبرت یوکیچ نوازندهء بیس و اهل اسلوانی آشنا شدم. روبرت کمک بزرگی بود تا بتوانم آلبوم اولم را ضبط کنم و خودش نیز پارت های گیتار بیس را در آن سی دی نواخته است. این آلبوم نامش Persian side of Jazzاست که توسط کمپانی ِ کامینو رکورد که یک لیبل اتریشی است در سال ۲۰۱۰ وارد مارکت اروپا شد و دوسال پیش نیز شرکت رهگذر هفت اقلیم آن را در تهران منتشر کرد.نیز در ضبط آثار٬ نوازندهء درامز٬ اهل اتریش با نام ولفی راینر مرا همراهی کرده است. در نوع خودش پروژهء موفقی بود و توانستیم با آن در فستیوال های خوبی در اروپا شرکت کنیم ٬از جمله فستیوال بایِرن . نیز از طریق این پروژه من در سانفرانسیسکو و بِرکلی برنامه اجرا کردم که در اجراهای آمریکا کسری سبک تکین نوازندهء بیس نیز مرا همراهی کرد. نیز  رونمایی ِ آلبوم در وین همراه شد با سفر حمزه به اتریش و به این ترتیب مرا در دو اجرا همراهی کرد.
به این ترتیب از طریق این پروژه با افراد بسیاری در اروپا آشنا شدم که یکی از این آشنایی ها شروع پروژه ای دیگر را رقم زد و آن آشنایی با درامری بود به نام بابک مداح که  ساکن هلند می باشد. پس از آشنایی با بابک و یافتن نقاط مشترک بسیار شروع به همکاری کردیم که نتیجه اش آلبوم unity است که سه ماه پیش در ایران توسط شرکت رهگذر هفت اقلیم منتشر شده.

 بابک مداح اصالتاً خوزستانی است و به این ترتیب خیلی بر روی ریتم های موسیقی آن ناحیه از ایران کار کرده است و به این ترتیب کار مشترک ما کاری است تأثیر گرفته از موسیقی جَز و ریتم های جنوب ایران و در کل سبکش را می شود فیوژن خطاب کرد که نام این پروژه پیام است.
و تا کنون در وین و هلند اجراهایی از آن داشته ایم. هرچند در پروژهء پیام ٬من و بابک هستهء اصلی هستیم ٬اما گاهاً از موسیقی دان هایی نیز دعوت کرده ایم تا روی استیج به ما بپیوندند .از جمله حبیب بوشهری نوازندهء پرکاشن و اَلِکس سیمو نوازندهء برجستهء کلارینت و اهل رومانی .





بعد ازآشنایی با گلنار شهیار نیز در سال ۲۰۱۱ آلبومی با نام چوب را ضبط کردیم ( گلنار که خود تحصیل کردهء خوانندگی جَز٬ دانشگاه موسیقی وین می باشد و نیز نوازندهء پیانو و گیتار نیز هست ٬ در این آلبوم به عنوان خواننده ٬ سرایندهء برخی اشعارو نیز نوشتن برخی قطعات همراهی داشته است).
چوب نخستین آلبومی محسوب می شود که در آن من برای وکال ( خواننده) خطی را نوشته ام٬ آهنگسازی کرده ایم و نیز یک سری از قطعات آلبوم  کارهای گلنار است. در این آلبوم ما از اشعار خیام٬حافظ و برخی از اشعار گلناراستفاده کرده ایم.نیز برای ضبط این آلبوم به غیر از وکال و گیتار (فرِت لِس) و الکتریک ٬از حضور دو نوازندهء اتریشی برای  درامز٬کنترباس استفاده کرده ایم.

چوب آلبوم موفقی بوده که به همراه گلنار اجراهای زیادی از آن در کشورهای مختلف داشته ایم ٬ از جمله درانگلستان ٬در ایمپریال کالج ِ لندن٬ در پاریس٬هلند٬صربستان٬بسیاری از شهرهای اتریش و نیز فستیوال بایرن در آلمان٬ چوب را اجرا کرده ایم.

وقتی ماهان برایم از انتخاب اشعار برای قطعاتش سخن می گوید٬ از او می پرسم که چرا با اینکه اشعار کهن فارسی از لحاظ تاریخی هیچ ارتباطی با موسیقی جَز ندارند ٬برخی موسیقی دان های امروز ایران اصرار دارند که در آثار شان با سبک جَز از شعرهای کهن و خصوصاً اشعار حافظ استفاده نمایند؟

ازنظر من نمی شود گفت که ربط ندارند ٬موسیقی و شعر باهم در ارتباط هستند٬اما برای خود من این مسئله خیلی شخصی و تجربی بود٬صدایی بود که جذاب بود و تصمیم به ضبطش گرفتم و قضاوت را به عهدهء مخاطب می گذارم . مهم این است که در آن لحظه ای که درحال ساخت آهنگی هستی٬اتفاقی می افتد که تعریف شدنی نیست.من خیلی اتفاقی نشستم و اشعار حافظ را خواندم و یک سری موتیف های موسیقی را رویش امتحان کردم و احساس کردم مرا می برد به جایی دیگر. وقتی چنین اتفاقی می افتد ٬بدون شک ارزش ثبت کردن را دارد.

در ادامه از او می پرسم: 
چه تفاوتی وجود دارد بین زمانی که بر روی اشعار حافظ  آهنگسازی می کنی با زمانی که بر روی شعرهای احمد شاملو یا فریدون مشیری  آهنگ می نویسی؟

از نظر وزن بدون شک باهم متفاوت هستند.روی شعرهای شاملو خیلی راحت تر می شود در موسیقی جَز مانور داد و برای حفظ کردن وزن شعرهای حافظ هنگام آهنگ سازی باید محتاط تر باشی.

معمولا اشعاری با چه نوع مضامینی را انتخاب می کنی؟
به نظرم پیش از هرچیز باید تأثیر گذار باشد. بارها شده است که روی شعری کارکرده ام و آن اتفاق مهم نیافتاده است و درنتیجه آن را کنار گذاشته ام.البته برای هر آهنگسازی پیش می آید که قطعات زیادی را بسازد و دور بریزد.

از ماهان می پرسم که اگر بخواهیم عنوان سبک خاصی را به ماهان میرعرب نسبت بدهیم ٬خود او چه خواهد گفت؟
در حال حاضر دیگر سبک برایم چیز مهمی نیست . هر موزیکی می تواند روی من تاثیر داشته باشد. دیگر ناخودآگاه آن اسمها کنار می رودو فکر می کنم این برای خیلی از موسیقی دان های موسیقی معاصر یا کانتمپوراری اتفاق افتاده است٬ که خودشان را از یک سبک خاص بیرون می آورند.دیگر مجبوریم ذهنمان را باز بگذاریم تا بتوانیم خلاق باشیم در غیر این صورت محکوم به تکرار گذشته خواهیم بود.

آیا از زمانیکه از ایران خارج شده ای سفری به ایران داشته ای و نیز در راستای تقسیم آنچه بیرون مرزها آموخته ای با آنها که در ایران علاقمند به یادگیری و به روز شدن در موسیقی هستند٬ اقدامی کرده ای؟ 
بله در این مدت سه بار به ایران سفر کرده ام و هر بار یک کارگاه موسیقی برگزار کرده ام .دو بار در آموزشگاه هَترا در تهران و یک بار هم در آموزشگا سورنا .
نیز در آموزشگاه هَترا یک کنسرت سولو داشتم و یک بار نیز با پیتر سلیمانی پور نوازندهء ساکسفون و ارین کشیش و نوازندهٔ جوان و با استعداد باس اجرای سه نفری (تریو) داشتیم.

هرچند خیلی دوست داشتم تا بتوانم در شهرستان ها هم کارگاه موسیقی داشته باشم ٬ولیکن برنامه گذاری که کارهارا انجام بدهد پیدا نکردم. دودفعهء اول کارگاه های موسیقی ام با عنوان کارگاه جَز برگزار شدند و بار سوم که به همراه شایان فتحی نوازندهء درام٬(بزرگ شدهء  اتریش و ساکن مادرید) کارگاه را تحت عنوان کارگاه ِ جَز برگزار کردیم ٬به نظرم خیلی مفید تر و تأثیرگذارتر بود.

 نیز همراه با شایان و گلنار ٬گروهی را تشکیل داده ایم با نام سه رنگ. 
سه رنگ برای من خیلی پروژهء بزرگی   است ,تجربه ای که تا پیش از این هرگز نداشتم. انرژي که بین ما سه نفر برقرار می شود خصوصاً زمان اجرا٬ برای من خیلی خاص است.همچنین اینکه ما بدون نوازندهء بیس کاررا شروع کردیم و من سعی کرده ام همزمان کار نوازندهء بیس را هم انجام بدهم اتفاق خیلی خاصی بود. برای این پروژه با لوتوس رکورد قرار داد بستیم و آلبوم سه رنگ نیز فوریه ۲۰۱۴ از طریق لوتوس رکورد وارد مارکت شد.

موسیقی سه رنگ تلفیق جدیدی ست که محصول ترکیب ریتم های مدرن و فولکلور فرهنگ های مختلف دنیا با ویژگی های ملودیک موسیقی ایرانی است. 
سه رنگ تا به حال در شهر های مختلف اتریش اجرا های موفقی داشته و با کنسرت  ٢٥ ماه می در پاریس فعالیت های بین المللی خود را آغاز می کند.

در حال حاضر نیز جدا از کار آهنگسازی٬ در مدرسه ای در وین مشغول تدریس موسیقی هستم و نیز از طریق اینترنت شاگردانی از ایران دارم. همچنین به عنوان سِشِن میوزیشن کار نوازندگی را به طور حرفه ای انجام می دهم.

مصاحبهء سارا زواره ای با ماهان میرعرب٬موسیقی دان٬ آهنگساز٬نوازنده و مدرس موسیقی ساکن اتریش

لینک ها برای ارتباط با ماهان میرعرب

Music:

https://soundcloud.com/sehrang/moseme-gol
https://soundcloud.com/mahanmirarab/haj-ghorban-by-mahan-mirarab

Videos:


SEHRANG Trio
https://www.youtube.com/watch?v=SlYO3eP8PLw
https://www.youtube.com/watch?v=jOj1qW6baq4

Mahan Mirarab Trio:
https://www.youtube.com/watch?v=6LKuL-ESzXk
https://www.youtube.com/watch?v=Aes4KFTrRKA

Payam With Babak Maddah: 
https://www.youtube.com/watch?v=JUO3wffUn6w
https://www.youtube.com/watch?v=o77NTSvUWlM

Choub Quartet: 
https://www.youtube.com/watch?v=j3EoHJxsuC8
https://www.youtube.com/watch?v=J-FygGPRQJQ


https://www.mahanmirarab.com
https://www.sehrang.com
https://www.facebook.com/mirarab.mahan
https://www.facebook.com/sehrang.music